زندگي حضرت معصومه ـ سلام الله عليها ـ به دو دورة مهم تقسيم ميشود. 1. تولد و كودكي در مدينه 2. حضرت در راه ايران و قم. حضرت معصومه ـ سلام الله عليها ـ يكي از بانوان با فضيلت و با شخصيت خاندان اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ ميباشد. پدر بزرگوار او حضرت «موسي بن جعفر» امام هفتم شيعيان ميباشد. مادر گرامي حضرت معصومه «نجمه» مادر بزرگوار امام رضا ـ عليه السّلام ـ ميباشد. نجمه از بانوان با فضيلت و از اسوههاي تقوا و شرافت و از مخدرات كم نظير تاريخ بشريت است.[1] درباره زمان تولد و وفات فاطمه معصومه ـ سلام الله عليها ـ آن چه مسلم است اين است كه زمان تولد آن حضرت پيش از سال يكصد و هفتاد و نه هجري بوده است زيرا بنابر نقل شيخ كليني در شوال 179 هارون الرشيد امام موسي بن جعفر ـ عليه السّلام ـ پدر حضرت معصومه ـ عليه السّلام ـ را از مدينه به بغداد برد و در آن جا در ماه رجب 183 از دنيا رحلت فرمود.[2] و بنابر مدت عمر حضرت معصومه كه از 23 سال كمتر است، نميتواند بعد از سال 179 باشد چون در آن سالها پدرش در زندان بود. پس تاريخ ولادت آن حضرت به طور دقيق مشخص نيست ولي طبق اسناد به دست آمده ولادت آن حضرت را در مدينه در سال 173 نقل ميكنند.[3] درباره تعداد فرزندان حضرت موسي بن جعفر ـ عليه السّلام ـ و اين كه چند تن از آنها فاطمه نام داشتهاند اختلاف است. شيخ مفيد تعداد آنان را سي و هفت تن ذكر كرده است؛ نوزده پسر و هجده دختر كه دو تن از دختران، فاطمه نام داشتند. فاطمةالكبري و فاطمة الصغري.[4] حضرت فاطمه معصومه بعد از امام رضا ـ عليه السّلام ـ از ديگر فرزندان حضرت موسي بن جعفر ـ عليه السّلام ـ فاضلتر و داراي مقامي شامختر ميباشد. با گذشت ايام، حضرت معصومه ـ سلام الله عليها ـ هم دوران خردسالي را پشت سر گذاشت. و در اين سالها محل رشد آن حضرت خانداني بود كه او را با دريايي از علم و معرفت رو به رو ساخت. ولي بيش از ده بهار از عمر شريفش نگذشته بود كه پدر بزرگوارش با زهر جفا در زندان هارون به شهادت رسيد و دريايي از غم و اندوه بر قلب شريفش فرو ريخت كه در اين ايام غم و تنهايي، تنها ماية تسلي او برادرش امام رضا ـ عليه السّلام ـ بود كه ناگهان «مأمون» وجود اقدس امام هشتم را از كانون خانواده جدا نمود و به اجبار به خراسان جلب كرد و به اقامت اجباري در خراسان وادار نموده. حضرت معصومه ـ سلام الله عليها ـ دوري يك ساله فراق برادر را تحمل كرد. 2. حضرت معصومه در راه ايران و قم يك سال بعد از رفتن حضرت علي بن موسي الرضا ـ عليه السّلام ـ به سرزمين خراسان يعني در سال 201 هـ حضرت معصومه ـ عليها السّلام ـ خواهر حضرت رضا، براي زيارت برادر از مدينه به مقصد خراسان حركت كرد يا به موجب نقلي كه چندان اعتبار ندارد طبق دعوت برادر رهسپار خراسان شد. چون آن حضرت با همراهانش وارد ساوه شد، بيمار و رنجور بود[5] و ميدانست در آن نزديكي شهري است به نام قم كه مردم آن از دوستداران اهل بيت اطهار هستند. از اين امر چنين استنباط ميشود كه آوازه تشيع مردم قم و علاقه شديد ايشان به اهل بيت به مدينه هم رسيده بود. در هر حال، حضرت پرسيد ميان ما و قم چند فرسخ فاصله است. گفتند: ده فرسخ و حضرت دستور حركت به سوي قم را صادر كردند. در اينجا معلوم نيست كه آيا مردم قم از آمدن حضرت فاطمه معصومه ـ عليها السّلام ـ به ساوه اطلاع يافته و به استقبال آن حضرت رفتهاند و با تجليل و احترام به قم آوردهاند، يا خود او به طرف قم حركت كرده است. طبق نقل كتاب قم، روايت صحيح و درست اين است كه چون خبر به آل سعد رسيد با هم اتفاق كردند كه از او درخواست كنند به قم بيايد. از ميان ايشان، موسي بن خزرج بن سعد اشعري بيرون آمد، و چون به شرف ملازمت حضرت فاطمه رسيد زمام ناقه او بگرفت و به جانب شهر بكشيد و به در سراي خود فرود آورد.[6] از اين نقل معلوم ميشود كه حضرت فاطمه معصومه ـ عليها السّلام ـ به طرف قم حركت كرده بود و موسي بن خزرج در اثناي راه به وي رسيده بوده است. محل سراي موسي بن خزرج و حجرهاي كه حضرت معصومه در آن به عبادت ميپرداخته اكنون معين و زيارتگاه است. گويا در اين سخن اختلافي نباشد كه حضرت فاطمه معصومه ـ عليها السّلام ـ مدت هفده روز در آن محل توقف داشته و پس از آن رحلت فرموده است. بنابر نوشته كتاب قم، بعد از غسل دادن و كفن كردن و نمازگزاردن برجسد مطهر او، موسي بن خزرج آن حضرت را در زميني در بابلان (همين محل فعلي) نيمه دوّم قرن چهارم كه به او تعلق داشت دفن كرد و بر سر تربت او سايهباني درست كرد. نويسنده كتاب قم مينويسد: روايت كرد مرا حسين بن علي بن حسين بن موسي بن بابوبه از محمد بن حسن بن احمد بن الوليد و او از راويان ديگر، كه چون حضرت فاطمه وفات يافت بعد از غسل و تكفين او را به مقبره بابلان بردند و در كنار سردابي گذاشتند. آل سعد (اشعري) با يكديگر اختلاف كردند در اين باب كه چه كسي سزاوار است در سرداب رود و فاطمه را بر زمين بگذارد و به خاك سپارد كه در اين هنگام از جانب ريگستان دو سوار كه جلو دهان خود را بسته بودند بدان جا آمدند چون به جنازه فاطمه رسيدند، از اسب پياده شدند و بر او نماز گذارده و در سرداب رفتند و جسد مطهر او را دفن كردند و برهيچ كس معلوم نشد كه آن دو سوار كه بودند.[7] بدون هيچ اختلافي سال وفات آن حضرت را يقيناً 201 هـ نقل كردهاند ولي در اين كه در چه روز و ماهي از اين سال بوده اختلاف ميباشد كه بعضي دهم ربيع الثاني را قوي ميدانند.[8] ن: 1326 م مختار اصلاني [2] . اصول كافي، محمد بن يعقوب كليني، انتشارات ولي عصر، تهران، 1375، ج 2، كتاب الحجة. [3] . مستدرك سفينه، شيخ علي نمازي، ج 8، ص 257. [4] . الاِرشاد، محمد بن نعمان (مفيد)، انتشارات، ج 2، ص 242. [5] . كتاب قم، چاپخانه مجلس، تهران، ص 213. [6] . همان، ص 213. [7] . كتاب قم، ص 312. [8] . تاريخ قم، حسن قمي، چ قم، ص 213؛ بحار الانوار، ج 48، ص 290؛ اعيان الشيعه، چ بيروت، ج 8، ص 391؛ انوار المشعشعين، ج 1، ص 208. گويا آوازة تشيع مردم قم در زمان حضرت معصومه ـ سلام الله عليها ـ، تا به مدينه رسيده بوده و حضرت معصومه ـ سلام الله عليها ـ از وجود اين شهر و ارادت و محبت مردم آن، نسبت به خاندان پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ اطلاع داشته است. وضع قم از نظر شهري آن طور كه يعقوبي نوشته است، دو قسمت بوده كه به مجموع اين دو قسمت قم ميگفتهاند و رودخانه از ميان آن دو ميگذشته است.[1] امّا بخاطر دفن حضرت معصومه ـ سلام الله عليها ـ در اين شهر و به واسطه موقعيت ممتاز فاطمه معصومه ـ سلام الله عليها ـ در ميان ديگر امامزادگان، به كلي وضع اين شهر تغيير يافت. نخست اين كه شهر قم به تدريج از شمال شرقي، به جنوب غربي كه محل دفن آن حضرت بود كشيده شد، به طوري كه حرم فاطمه معصومه ـ سلام الله عليها ـ كه در فاصلهاي از شهر قرار داشت امروز در مركز شهر و در آبادترين قسمت آن واقع است. تأثير ديگر حضرت معصومه ـ سلام الله عليها ـ به قم، توجه پادشاهان و امراء و طبقات گوناگون مردم به اين شهر و كوچ بسياري از افراد اطراف براي اقامت در آن است. ديگر اين كه، قم داراي جنبة مذهبي مخصوص شد و مركز روحانيت شيعه قرار گرفت و عدهاي از بزرگان علماي شيعه از آن جا برخاستند يا در آن اقامت كردند كه امروزه به بركت اين بانوي بزرگ، قم به يك مركز بزرگ علمي، فرهنگي و پژوهشي دنيا تبديل شده و صدها مدرسه علمي و مراكز تحقيقاتي و كتابخانههاي مجهز مشغول فعاليتهاي علمي و فرهنگي در حوزه اسلام و تشيع ميباشد.[2] ديگر، مسافرت دهها هزار نفر در هر سال از نواحي ايران و كشورهاي ديگر است كه وجود حرم مطهر و گنبد طلا و كاشيكاري و گلدستههاي زيبا و تاريخي، اين شهر را جزء شهرهاي توريستي ايران قرار داده كه همواره هر سال جهانگردان بسياري به آن رفت و آمد ميكنند. آري، قم، شهري كه از نظر آب و هوا و مناظر زيباي طبيعي در سطح بسيار پاييني قرار دارد و از آب و هواي خشك و گرم كويري برخوردار است و از رونق اقتصادي و زيستي ناچيزي برخوردار بود. به بركت اين بانوي بزرگوار به شهري علمي، فرهنگي و اقتصادي تبديل شد كه امروزه از نظر علمي حرف اوّل را در جهان اسلام ميزند و از نظر اجتماعي و زيست شهري، به يكي از كلان شهرهاي ايران تبديل شده به طوري كه به استاني مستقل تبديل گرديد. و به خاطر هجوم شيفتگان اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ به اين شهر، از رونق اقتصادي پويا و بالايي برخوردار است. خلاصه قم امروزه همچون ستارهاي درخشان در آسمان جهان اسلام ميدرخشد كه اين نور برگرفته از نور ولايت و امامت ميباشد. مختار اصلاني [2] . علي اصغر فقيهي، تاريخ مذهبي قم، انتشارات زائر، ص 104. حضرت فاطمه معصومه ـ سلام الله عليها ـ داراي شخصيتي رفيع و والا مقام ميباشد بطوري كه ائمه طاهرين ـ عليهم السّلام ـ از اين بانو، با جلالت و تكريم ياد كردهاند و حتي پيش از ولادت آن حضرت، بلكه پيش از ولادت پدر بزرگوارش، نام او بر لسان بعضي از ائمه ـ عليهم السّلام ـ آمده و از مقام والاي او سخن گفتهاند كه به بعضي از آنها اشاره ميشود. امام صادق ـ عليه السّلام ـ ميفرمايند: «اَلا اِنَّ قم حَرَمي و حرم وَلدي من بعدي...»[1] بدانيد قم حرم من و حرم فرزندانم پس از من است، زني از فرزندان من در اين شهر در ميگذرد كه او دختر موسي است...». امام صادق ـ عليه السّلام ـ در حديثي ديگر پيش از اينكه اين فرزند گرانقدر متولد شود از فضيلت زيارت و مدفن او سخن ميگويد و شيعيان را به اهميت آن توجه ميدهد و ميفرمايد «شهر قم، حرم ما است و در آن زني از فرزندان من مدفون ميشود، به نام فاطمه هر كس او را زيارت كند بهشت براي او ثابت ميشود...»[2] همه اين بيانات حاكي از شأن و عظمت و فضيلت اين بانوي مكرم اسلام ميباشد. بيشك اين فضايل و خصوصيات اخلاقي اين بانوي بزرگ است كه او را داراي چنين مقام و منزلتي نموده است چون امام موسي كاظم ـ عليه السّلام ـ داراي 37 فرزند بود كه در ميان آنها اين بانوي مكرم است كه مثل ستارهاي درخشان ميدرخشد و در ميان فرزندان امام كاظم ـ عليه السّلام ـ بعد از امام رضا ـ عليه السّلام ـ هيچ كدام هم سنگ او نميباشد. حال به خصوصيات و فضايلي اشاره ميكنيم كه باعث عظمت و درخشش او در ميان ديگر امامزادگان شده است. 1. شرافت خانوادگي او ماه تاباني است كه از برج امامت طلوع كرده در آغوش امامت تربيت يافته، قنداقه امامت را نيز در دامن خود پرورش داده است زيرا او دختر امام، خواهر امام و عمه امام است. همة نياكان او مشعلداران امامت، پرچمداران هدايت، اسوههاي فضيلت و استوانههاي ولايتند. و مادر بزرگوارش از بانوان با فضيلت و از اسوههاي تقوي و شرافت و از زنان كم نظير تاريخ بشريت است. بديهي است كه تأثير شخصيت پدر و مادر در روح و جسم فرزندان را نميتوان انكار كرد اين ويژگي در وجود حضرت فاطمه معصومه ـ سلام الله عليها ـ نيز بروز يافت و از هر دو طرف فضايلي را به ارث برد و ميتوان سر برتري آن حضرت بر ديگر فرزندان موسي بن جعفر ـ عليه السّلام ـ را در همين نكته يافت. البته اين نميتواند به معناي تأثير نداشتن تلاش و كوشش آن حضرت در اين راه باشد بلكه علاوه بر همة شايستگيهاي فردي كه در وجود خويش به وجود آورده بود از اين عوامل نيز به عنوان مكمل و پشتوانه ترقي و تكامل معنوي اخلاقي و علمي سود ميبرد. 2. عبادت حضرت معصومه ـ سلام الله عليها ـ بنا به تصريح قرآن هدف از خلقت انسان چيزي جز عبادت و بندگي خداوند نيست كساني كه به اين هدف مهم پي بردند در راه رسيدن به عاليترين مرحله آن سر از پا نميشناختند. يكي از عاليترين نمونههاي عبادت و بندگي خدا از خاندان ولايت و امامت، كريمه اهل بيت فاطمه معصومه ـ سلام الله عليها ـ ميباشد. او با عبادت و شب زندهداري هفده روزهاش در واپسين روزهاي عمر شريفش در مدت اقامتش در منزل موسي بن الخزرج، گوشهاي از يك عمر عبوديت و خضوع و خشوع آن زاده عبد صالح خدا در برابر ذات پاك الهي است.[3] 3. محدثه بودن آن حضرت: از ويژگيهاي حضرت معصومه ـ سلام الله عليها ـ اين بود كه علوم اسلام و آل محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ آگاهي داشت و آن حضرت از جمله روايت كنندگان حديث بود و چندين حديث است كه در سند آنها نام حضرت فاطمه معصومه ـ سلام الله عليها ـ به چشم ميخورد كه علامه بزرگوار اميني در كتاب شريف الغدير به بعضي از آنها استناد ميكند مانند، عن فاطمه بنت علي بن موسي الرضا حدثتني... «من كنت مولاه فعلي مولاه»[4]. نقل اين احاديث حاكي از مقام علمي والاي آن بانو ميباشد. 4. لقب معصومه ـ سلام الله عليها ـ مقام عصمت كه عاليترين مقام معنوي و پاكي است، درجاتي دارد، و در وهله اوّل بر دو گونه است: 1. معصوم از خطاء 2. معصوم از گناه. حضرت معصومه ـ سلام الله عليها ـ مانند حضرت زينب ـ عليها السّلام ـ در يكي از درجات عصمتند، گر چه در درجات چهارده معصوم ـ عليهم السّلام ـ نباشد. روايت شده حضرت رضا ـ عليه السّلام ـ فرمودند «من زار المعصومة بقم كمن زارني»[5] كسي كه معصومه را در قم زيارت بكند مانند آن است كه مرا زيارت كرده است. گرچه شواهد و قرائن در مورد مقام عصمت حضرت معصومه ـ سلام الله عليها ـ بسيار است، ولي سخن فوق از امام معصوم ـ عليه السّلام ـ شايد اشارهاي باشد كه حضرت معصومه ـ سلام الله عليها ـ داراي مقام عصمت بوده است، ضمناً اين سخن بيانگر آن است كه: اين لقب را حضرت رضا ـ عليه السّلام ـ به فاطمه كبري ـ سلام الله عليها ـ داده است. و گرنه نام آن حضرت معصومه نميباشد. 5. شفاعت گسترده اعتقاد به شفاعت انبياء و اولياء از ضروريات مذهب شيعه است و هيچ ترديدي در آن نيست. و بالاترين جايگاه شفاعت، از آن رسول گرامي اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ است كه در قرآن كريم از آن به (مقام محمود) تعبير شده است. همانا دو تن از بانوان خاندان رسول مكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ هم شفاعت گستردهاي دارند كه بسيار وسيع و جهان شمول است. 1. خاتون محشر، صديقه اطهر، حضرت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ 2. شفيعه روز جزا، حضرت فاطمه معصومه ـ عليها السّلام ـ . كه بعد از حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ از جهت گستردگي شفاعت، هيچ بانويي به شفيعه محشر حضرت معصومه ـ سلام الله عليها ـ نميرسد. كه امام جعفر صادق ـ عليه السّلام ـ در اين رابطه ميفرمايد: «تَدخل بِشفاعتها شيعتنا الجنته باجمعهم»[6]. با شفاعت او همه شيعيان ما وارد بهشت ميشوند. 6. زيارتنامه مخصوص يكي از شواهد عظمت استثنايي حضرت معصومه ـ سلام الله عليها ـ زيارتنامهاي است كه به خصوص، حضرت رضا ـ عليه السّلام ـ در شأن او صادر فرموده است. زيرا بعد از فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ تنها زيارتي كه از امام معصوم براي يك زن نقل شده، زيارت حضرت معصومه ـ سلام الله عليها ـ است و هيچ يك از بانوان خاندان عصمت و طهارت زيارت مخصوص از امام ندارد. مختار اصلاني [2] . علامه مجلسي، بحار الانوار، ج 6، ص 216. [3] . قم شناسي و گردشگري، ص 292. [4] . علامه اميني، الغدير، ج 1، ص 196. [5] . ريا حين الشريع، ج 5، ص 35. [6] . علامه مجلسي، بحار الانوار، ج 6، ص 228. از آنجا كه فاطمه معصومه عليها السلام از خانداني است كه در زيارت جامعه خطاب به ايشان آمده است: ((عادتكم الاحسان و سجيتكم الكرم))[1] كرامات و عنايات آستان مقدسش بسيار فراوان و شامل حال خاص و عام بوده است: از بزرگاني همچون ملاصدرا و آيت الله بروجردي گرفته تا آن مسلمان عاشقي كه از دور افتاده ترين كشور اسلامي به عشق زيارت و به اميد عنايت به حريم قدس او راه يافته, همگي را مورد لطف و عنايت كريمانه خود قرار داده است; ولي با كمال تاسف اين كرامات تا كنون ثبت و ضبط نشده است, ما هم نمونه هايي برگزيده از كرامات آن حضرت را در اينجا ميآوريم; به اميد آن كه مجموع كرامات آن حضرت در كتاب مستقل گردآوري شود. ـ كراماتي به نقل از آيت الله العظمي اراكي(ره) ايشان درباره خودشان فرمودند: دستم باد مي كرد و پوست آن ترك بر مي داشت به طوري كه نمي توانستم وضو بگيرم و ناچار بودم براي نماز تيمم كنم و معالجات هم بي اثر بود تا اينكه به حضرت معصومه(س) متوسل شدم و به من الهام شد كه دسكش به دست كنم, همين كار را كردم, دستم خوب شد. ايشان فرمودند: آقا حسن احتشام (فرزند مرحوم سيد جعفر احتشام كه هر دو از منبريهاي قم بودند) نقل مي كرد از شيخ ابراهيم صاحب الزماني تبريزي (كه مرد با اخلاصي بود) كه من شبي در خواب ديدم به حرم مشرف شدم خواستم وارد شوم گفتند حرم قرق است براي اينكه فاطمه زهرا(ع)و حضرت معصومه(ع)در سر ضريح خلوت كرده اند و كسي را راه نمي دهند. من گفتم: مادرم سيده است و من محرم هستم, به من اجازه دادند, رفتم ديدم كه بله اين دو نشسته اند و در بالاي ضريح با هم صحبت مي كنند از جمله صحبتها اين بود كه حضرت معصومه(س) به حضرت زهرا(ع) عرض كرد: حاج سيد جعفر احتشام براي من مدحي گفته است و ظاهرا آن مدح را براي حضرت مي خواند. شيخ ابراهيم اين خواب را در جلسه دوره اي اهل منبر كه حاج سيد جعفر احتشام هم در آن حضور داشت نقل مي كند; حاج احتشام مي گويد: از آن شعرها چيزي يادت هست؟ گفت: بله در آخر آن شعر داشت (دخت موسي بن جعفر) تا اين را گفت, حاج احتشام شروع كرد به گريه كردن و گفت: بله توي اشعار من اين كلمه است. «حاج سيد جعفر احتشام منبري با حالي بود و موقع روضه خواندن خودش هم گريه مي كرد و بكاء بود و بسيار گريه مي كرد». آقا حسن احتشام فرزند ايشان مي گويد به ايشان گفتيم شما در آخر شعرتان يك تخلصي داشته باشيد مانند ساير شعرا, قبول نكرد تا با اصرار اين شعر را گفت: اي فاطمه بجان عزيز برادرت بر احتشام نما قصر اخضري ايشان گفت: قصر اخضر را لطف كردند. گفتم چطور؟ گفت: همـــانجــا كــه آقاي مرعشي(ره) سجاده مي انداختند, آنجا را گچ كاري كردند و سنگ مرمر سبز رنگ, و قبر حاج احتشام در همان قسمت از مسجد بالاسر است (اين بود قصر اخضري كه به ايشان عطا شد). آقاي حاج شيخ حسن علي تهراني(ره) (جد مادري آقاي مرواريد) كه از علماء بزرگ و شاگردان فاضل ميرزاي شيرازي محسوب مي شوند و حدود 50 سال درنجف به تحصيل علوم اشتغال داشتند, ايشان برادري داشت به نام حاج حسين علي شال فروش كه از تجار بازار بوده در تمام مدتي كه حاج شيخ مشغول تحصيل بودند ايشان ماهي 50 تومان به او شهريه مي داد تا اينكه برادر تاجر فوت مي كند و جنازه او را به قم حمل مي كنند و در آنجا دفن مي نمايند. حاج شيخ علي (كه در اواخر عمر در مشهد ساكن بودند) تلگرافي از فوت برادر مطلع مي شود, به حرم مشرف شده و به حضرت رضا عرض مي كنند: من خدمت برادرم را يكبار هم نتوانستم جبران نمايم جز همين كه بيايم اينجا و از شما خواهش كنم كه به خواهرتان حضرت معصومه(س) سفارش ايشان را بفرماييد: تاكمك كاري, بكند از برادرم. همان شب يكي از تجار كه از قضيه اطلاع نداشت خواب مي بيند كه به حرم حضرت معصومه(س) مشرف شده و آنجا مي گويند: كه حضرت رضا عليه السلام هم به قم تشريف آوردند: يكي جهت زيارت خواهرشان, و يكي جهت سفارش برادر حاج شيخ حسنعلي به حضرت معصومه(س). او معناي خواب را نمي فهمد و آن را با حاج شيخ حسنعلي در ميان مي گذارد و ايشان مي فرمايند: همان شب كه شما خواب ديدي من (در رابطه با برادرم) به حضرت رضا متوسل شدم و اين خواب شما درست است. مرحوم آقا سيد محمد تقي خوانساري پس از شنيدن اين خواب فرمود: از اين خواب استفاده مي شود كه قم در حريم حضرت معصومه(س) است; بايد حضرت امام رضا(ع) به قم تشريف فرما شوند و سفارش برادر حاج شيخ حسنعلي را به حضرت بفرمايند والا خود حضرت امام رضا(ع) مستقيما در كار مداخله نمي كند چون اين در محدوده حضرت معصومه است و مداخله در اين محيط نمي شود. ـ جلال و جبروت فاطمه زهرا عليها السلام آقاي شيخ عبد الله موسياني(ايشان از شاگردان آيت الله مرعشي(ره) بودند)نقل فرمودند به اين كه حضرت آيت الله مرعشي نجفي به طلاب مي فرمود: علت آمدن من به قم اين بود كه پدرم سيد محمود مرعشي نجفي (كه از زهاد و عباد معروف بود) چهل شب در حرم حضرت امير عليه السلام بيتوته نمود كه آن حضرت را ببنيد, شبي در (حال مكاشفه) حضرت را ديده بود كه به ايشان مي فرمايد: سيد محمود چه مي خواهي؟ عرض مي كند: مي خواهم بدانم قبر فاطمه زهراء عليها السلام كجاست؟ تا آن را زيارت كنم. حضرت فرموده بود: من كه نمي توانم «بر خلاف وصيت آن حضرت», قبر او رامعلوم كنم. عرض كرد: پس من هنگام زيارت چكنم؟ حضرت فرمود: خدا جلال و جبروت حضرت فاطمه عليها السلام را به فاطمه عليها السلام عنايت فرموده است, هر كس بخواهد ثواب زيارت حضرت زهرا عليها السلام را درك كند به زيارت فاطمه معصومه عليها السلام برود. آيت الله مرعشي مي فرمودند: پدرم مرا سفارش مي كرد كه من قادر به زيارت ايشان نيستم اما تو به زيارت آن حضرت برو, لذا من به خاطر همين سفارش, براي زيارت فاطمه معصومه عليها السلام و ثامن الائمه عليها السلام آمدم و به اصرار موسس حوزه علميه قم, حضرت آيت الله حائري در قم ماندگار شدم. آيت الله مرعشي در آن زمان فرمودند: شصت سال است كه هر روز من اول زائـــر حضرتم. ـ عنايت حضرت به زوار مرقدش آقاي شيخ عبد الله موسياني نقل كردند از حضرت آيت الله مرعشي نجفي: كه شب زمستاني بود كه من دچار بي خوابي شدم; خواستم حرم بروم, ديدم بي موقع است, آمدم خوابيدم و دست خود را زير سرم گذاشتم كه اگر خوابم برد خواب نمانم, در عالم خواب ديدم خانمي وارد اطاق شد «كه قيافه او را به خوبي ديدم ولي آن را توصيف نمي كنم» به من فرمود: سيد شهاب! بلند شو و به حرم برو; عده اي از زوار من پشت در حرم از سرما هلاك مي شوند, آنها را نجات بده. ايشان مي فرمايند: من به طرف حرم راه افتادم, ديدم پشت در شمالي حرم (طرف ميدان آستانه)عده اي زوار اهل پاكستان يا هندوستان(با آن لباسهاي مخصوص خودشان) در اثر سردي هوا پشت در حرم دارند به خود ميلرزند, در را زدم, حاج آقا حبيب (كه جزء خدام حضرت بود) با اصرار من در را باز كرد, من از مقابل و آنها هم پشت سر من وارد حرم شدند وآنها در كنار ضريح آن حضرت مشغول زيارت و عرض ادب بودند; من هم آب خواستم و براي نماز شب و تهجد وضو ساختم. ـ عنايت حضرت به زائر برادر آقاي شيخ عبد الله موسياني نقل مي كند: كه ما عازم مشهد مقدس بوديم در حالي كه در آنجا به جهت جمعيت زياد زوار, منزل به سختي پيدا مي شد. من با اطلاع از اين جهت به حرم حضرت معصومه عليها السلام مشرف شدم و خيلي خودماني گفتم: بي بي جان ما عازم زيارت برادر شماييم, خودتان عنايتي بفرماييد. ما عازم مشهد شديم,ديديم منزل بسيار كمياب است نزديك حرم از تاكسي پياده شديم, ناگهان ديدم جواني از داخل كوچه به طرف من آمد و به من گفت: منزل مي خواهيد؟ گفتم: بله, گفت دنبال من بيا با او رفتم مرا داخل خانه اش برد, اطاف بزرگ و خوبي را به ما داد, ما وقتي در آنجا مشغول جابجايي وسايل بوديم, خانم ايشان ما را براي نهار دعوت كرد, بعد از تشرف به حرم و زيارت و نماز, نهار را با آنها خورديم. صبح روز بعد, خانم از ما سوال كرد: شما چند روز در اينجا هستيد؟ گفتم ده روز. گفت ما به تهران مي رويم, اين كليد خانه, هر وقت كه خواستيد برويد, كليدرا بدهيد به همسايه ما آقاي رضوي (يا رضواني). گفتم كرايه منزل چه مي شود؟ گفت ما صحبت آن را كرده ايم. ما خيال كرديم مقصود ايشان صحبت درباره كرايه است با آقايي كه بنا شد كليد را به او بدهيم. چند روزي گذشت كسي آمد در خانه و گفت: من رضوي (يا رضواني) هستم, شما هر وقت كه خواستيد به قم برويد, كليد را پشت آينه داخل اطاق بگذاريد و در منزل را ببنديد و برويد. گفتيم: كرايه چه مي شود؟ گفت درباره كرايه با من صحبتي نكردند. ده روز ما تمام شد, خواستيم برگرديم, ديديم بليط ماشين را بايد چند روز پيش تهيه مي كرديم و الان تهيه بليط امكان ندارد, خيلي ناراحت بوديم كه من از صاحب ماشيني(كه در نزديك منزل ما, ماشين خودش را پارك مي كرد و در مسير ((تهران - مشهد)) مسافر جا به جا مي كرد) خواستم ما را هم با خودش تا تهران ببرد. او گفت: من فردا حركت نمي كنم ولي فردا شما را به قم مي فرستم; فردا ما را تا گاراژ ماشين برد و رفت به مسوول دفتر گفت: اينها از ما هستند و مي خواهندبه قم بروند, او هم موافقت كرد و در بهترين جاي ماشين به ما تعداد صندلي مورد نيازمان را داد و ناباورانه ((حضرت معصومه)) وسيله برگشت مان را هم مانند ((منزل در مشهد))فراهم كرد. (كرامات نقل شده از آشفاي طلبه جوان نخجواني آقاي شيخ عبد الله موسياني توسط واحد سمعي, بصري حرم ضبط صوتي, تصويري شده است. ـ شفاي طلبه جوان نخجواني حضرت آيت الله مكارم شيرازي ((دام ظله)) مي فرمايد: بعد از فروپاشي شوروي سابق و آزاد شدن جمهوريهاي مسلمان نشين (و از آن جمله جمهوري نخجوان) مردم شيعه نخجوان تقاضا كردند, كه عده اي از جوانان خود را به حوزه عليمه قم بفرستند تا براي تبليغ در آن منطقه تربيت شوند. مقدمات كار فراهم شد و استقبال عجيبي از اين امر به عمل آمد. از بين (سيصد نفر داوطلب) پنجاه نفري كه معدل بالايي داشتند و جامعترين آنها بودند براي اعزام به حوزه علميه قم انتخاب شدند. در اين ميان جواني - كه با داشتن معدل بالا, به سبب اشكالي كه در يكي از چشمانش وجود داشت انتخاب نشده بود - با اصرار فراوان پدر ايشان, مسوول مربوطه ناچاراز قبول ايشان شد, ولي هنگام فيلمبرداري از مراسم بدرقه از اين كاروان علمي,مسوول فيلمبرداري دوربين را روي چشم معيوب اين جوان متمركز كرده و تصوير برجسته اي از آن را به نمايش گذاشت. جوان با ديدن اين منظره بسيار ناراحت و دل شكسته مي شود. وقتي كاروان به قم رسيد و در مدرسه مربوطه ساكن شدند اين جوان به حرم مشرف شده و با اخلاص تمام متوسل به حضرت مي شود, و در همان حال خوابش مي برد. در خـــــواب عوالمي را مشاهده كرده و بعد از بيداري مي بيند چشمش سالم و بي عيب است. او بعد از شفا يافتن به مدرسه برمي گردد, دوستان او با مشاهده اين كرامت و امر معجزه آسا, دسته جمعي به حرم حضرت معصومه عليها السلام مشرف شده و ساعتها مشغول دعا و توسل مي شوند. وقتي اين خبر به نخجوان مي رسد آنها مصرانه خواهان اين مي شوند كه اين جوان بعد از شفا يافتن و سلامتي چشمش به آنجا برگردد كه باعث بيداري و هدايت ديگران و استحكام عقيده مسلمين گردد.(ضبط صوتي, تصويري اين كرامت به نقل حضرت آيت الله مكارم ((دام ظله)) در واحد فرهنگي آستانه موجود است.) ـ منبع فيض الهي مرحوم محدث قمي مي فرمايد از بعض اساتيد خود شنيدم كه:مرحوم ملاصدراي شيرازي به خاطر بعضي مشكلات از شيراز به قم مهاجرت فرمود و در قريه كهك اقامت نمود; آن حكيم فرزانه هرگاه مطالب علمي بر او مشكل مي شد به زيارت حضرت فاطمه معصومه ميآمد و با توسل به آن بزرگوار مشكلات علمي بر ايشان حل مي شد و از آن منبع فيض الهي مورد عنايت قرار گرفت[1]. ـ شفاي مرد نصراني مرحوم محدث نوري نقل فرمودند: كه در بغداد مردي نصراني به نام ((يعقوب)) مبتلا به مرض استسقاء بود كه از معالجه آن ناميد شده بودند و به طوري بدنش ضعيف شده بود كه توان راه رفتن نداشت. او مي گويد: مكرر از خدا مرگم را خواسته بودم تا آنكه در سال 1280 هـ.ق در عالم خواب سيد جليل القدر نوراني را ديدم كه كنار تختم ايستاده, و به من گفت: اگر شفا مي خواهي بايد به زيارت كاظمين بيايي. از خواب بيدار شدم و خوابم را به مادرم گفتم. مادرم كه مسيحي بود گفت: اين خواب شيطاني است. دو مرتبه خوابم برد. اين مرتبه زني را در خاب ديدم باچادر و روپوش كه به من گفت: برخيز كه صبح شد آيا پدرم با شما شرط نكرد كه او را زيارت كني و ترا شفا بخشد؟ گفتم پدر شما كيست؟ گفت: ((موسي بن جعفر)). گفتم شما كيستي؟ فرمود: من معصومه خواهر رضا هستم. از خواب بيدار شدم و متحير بودم كه به كجا بروم; به ذهنم آمد كه به خدمت ((سيد راضي بغدادي)) بروم. به بغدادي رفتم تا به در خانه او رسيدم, در زدم صدا آمد كيستي؟ گفتم: در را بازكن. همين كه سيدصدايم را شنيد به دخترش گفت: در را باز كن كه يك نفر نصراني است آمده مسلمان شود. وقتي بر او وارد شدم گفتم: از كجا دانستيد كه من چنين قصدي دارم؟ فرمود: جدم در خواب مرا از قضيه خبر داد. او مرا به كاظمين نزد شيخ عبد الحسين تهراني برد; داستان خود را برايش گفتم, دستور داد مرا به حرم مطهر حضرت كاظم عليه السلام بردند و مرا دور ضريح طواف دادند عنايتي نشد; از حرم بيرون آمدم احساس تشنگي كردم; آب آشاميدم, حالم منقلب شد و روي زمين افتادم, گويا كوهي بر پشتم بود و از سنگيني آن راحت شدم. ورم بدنم از بين رفت و زردي صورتم به سرخي مبدل شد و ديگر اثري از آن مرض نديدم.خدمت شيخ بزرگوار رفتم وبه دست ايشان مسلمان شدم...[2] ـ شفاي مفلوج حجه الاسلام والمسلمين آقاي شيخ محمود علي اراكي نقل كرد: كه من خودم مكرر ديدم شخصي را كه ((از پا عاجز و ناتوان بود كه پاهايش جمع نمي شد و قسمت پايين بدن را روي زمين مي كشيد و با تكيه به دو دست حركت مي كرد)) از حالش پرسيدم اهل يكي از شهرهاي قفقاز شوروي بود, گفت: رگهاي پايم خشكيده است و قادر به راه رفتن نيستم; رفتم مشهد از حضرت رضا شفا بگيرم نتيجه اي نگرفتم; آمده ام اينجا (قم) انشاء الله شفا بگيرم. در يكي از شبهاي ماه رمضان بود, شنيديم نقال خانه حرم به صدا درآمد و گفتند: بي بي شخص فلجي را شفا داده است; ما كه بعدا" با درشكه با چند نفر از همراهان به اراك مي رفتيم در شش فرسخي اراك, همان شخص ناتوان را ديدم كه با پاهاي صحيح و سالم عازم كربلا است و معلوم شد كه آن روز او بوده كه شفاگرفته, او را به درشكه سواركرديم و تا اراك همراه ما بود[3]. ـ شفاي پادرد و تقدير از عزاداري اهل بيت عليهم السلام . حضرت آيت الله حاج شيخ مرتضي حائري نقل فرمودند: كه شخصي بود به نام آقا جمال, معروف به ((هژبر)), دچار پادرد سختي شده بود به طوري كه براي شركت در مجالس, بايستي كسي او را به دوش مي گرفت و كمك مي كرد, عصر تاسوعا آقاي هژبر به روضه اي كه در مدرسه فيضيه از طرف آيت الله حائري تشكيل شده بود, آمد. آقا سيد علي سيف (خدمتگزار مرحوم آيت الله حائري) كه نگاهش به او افتاد به او پرخاش كرد كه: سيد اين چه بساطي است كه ذرآورده اي, مزاحم مردم مي شوي, اگر واقعا"سيدي برو از بي بي شفا بگير. آقاي هژبر تحت تاثير قرار گرفت و در پايان مجلس به همراه خود گفت: مرا به حرم مطهر ببر, پس از زيارت و عرض ادب با دل شكسته حال توجه و توسلي پيدا كرد و سيد را خواب بود. در خواب ديد كسي به او مي گويد:بلند شو. گفت نمي توانم. گفته شد: ميتواني بلند شو و عمارتي را به او نشان داده وگفت: اين بنا از حاج سيد حسين آقاست كه براي ما روضه خواني مي كند, اين نامه را هم به او بده. آقاي هژبر ناگهان خود را ايستاده ديد كه نامه اي در دست دارد و نامه را به صاحبش رساند و مي گفت: ترسيدم اگر نامه را نرسانم دردپا برگردد و كسي از مضمون نامه مطلع نشد حتي آيت الله حائري, ايشان فرمودند: كه از آن به بعد آقاي هژبر عوض شد گوئي از جهان ديگريست و غالبا" در حال سكوت و يا ذكر خدا بود[4]. ـ نجات گمشده و عنايت به زائرين خادم و كليد دار حرم و مكبر مرحوم آقاي روحاني (كه از علماي قم و امام جماعت مسجد امام حسن عسكري عليه السلام بوده اند) مي گويد: شبي از شبهاي سرد زمستان در خواب حضرت معصومه عليها السلام را ديدم كه فرمود: بلند شو و بر سر مناره ها چراغ روشن كن. من از خواب بيدار شدم ولي توجهي نكردم. مرتبه دوم همان خواب تكرار شد و من بي توجهي كردم در مرتبه سوم حضرت فرمود: مگر نمي گويم بلند شو و بر سر مناره چراغ روشن كن! من هم از خواب بلند شده بدون آنكه علت آن را بدانم در نيمه شب بالاي مناره رفته و چراغ را روشن كردم و بر گشته خوابيدم. صبح بلند شدم و درهاي حرم را باز كردم و بعد از طلوع آفتاب از حرم بيرون آمدم با دوستانم كنار ديوار و زير آفتاب زمستاني نشسته, صحبت مي كرديم كه متوجه صحبت چند نفر زائر شدم كه به يكديگر مي گويند: معجزه و كرامت اين خانم را ديديد! اگر ديشب در اين هواي سرد و با اين برف زياد, چراغ مناره حرم اين خانم روشن نمي شد ما هرگز راه را نمي يافتيم و در بيابان هلاك مي شديم. خادم مي گويد: من نزد خود متوجه كرامت و معجزه حضرت و نهايت محبت و لطف او به زائرينش شدم[5]. ـ مبتلاي به جنون آقاي مير سيد علي برقعي فرمودند: مردي اظهار مي داشت كه من در ايامي كه سفير ايران درعراق بودم, همسرم مبتلا به جنون شد به طوري كه كند به پاهايش زديم;روزي از سفارتخانه به منزل آمدم حال او را بسيار منقلب و آشفته ديدم, داخل اطاق مخصوص خود شدم و از همانجا متوسل شدم به مولا امير المومنين عليه السلام و عرض كردم يا علي چند سال است كه در خدمت شما هستم و غريب و تنهايم شفاي همسرم را از شما مي خواهم. همين طور در حال تحير بودم كه خدايا چه بكنم كه يك مرتبه خادمه منزل دويد و گفت آقا بياييد, گفتم همسرم فوت كرد؟ گفت: خير بهتر شد. من باعجله نزد عيالم رفتم, ديدم با حال طبيعي نشسته, عيالم به من گفت: اين چه وضع است, چرا به پاهاي من كند زديد؟! براي او توضيح دادم بعد گفتم چه شد كه شمايك مرتبه بهتر شديد؟ گفت: در همين ساعات خانم مجلله اي داخل اطاق شد گفتم شما كيستيد؟ فرمود من معصومه دختر موسي بن جعفر عليه السلام هستم. جدم اميرالمومنين علي عليه السلام امر فرمودند من شما را شفا بدهم و شما خوب شديد ...[6] ـ ضعف چشم حاج آقا مهدي صاحب مقبره اعلم السلطنه (بين صحن جديد و عتيق) نقل كرده: كه من چندي قبل به ضعف چشم مبتلا شدم, بعد از مراجعه به اطباء, اظهار داشتند كه چشم شما آب آورده بايد برسد تا آن را عمل كنيم. [2] . (دارالسلام, ج 2, ص 169) [3] . سيدمهدي صحفي، زندگاني حضرت معصومه، ص 47. [4] . همان، ص 45. [5] . محمدصادق انصاري، وديعه آل محمد، ص 14. [6] . قوام اسلامي جاسبي، بشارة المومنين، ص 43. او مي گويد: بعد از آن هر وقت كه به حرم مشرف مي شدم مختصري از گرد و غبار ضريح را به چشمانم مي كشيدم و اين عمل باعث شد كه ضعف چشم من بر طرف شود به طوري كه الان بدون عينك, قرآن ومفاتيح مي خوانم. ـ دختر لال حجه الاسلام آقاي حاج آقا حسن امامي چنين نوشته اند كه: روز پنجشنبه دهم رجب 1385 هـ.ق دختري 13 ساله از اهالي ((آب روشن آستارا)) به اتفاق پدر و مادرش به قم آمدند در حالي كه دختر در اثر مرضي دچار عارضه لالي شده بود و قوه گويايي خود را از دست داده بود و با مراجعه به اطباء هم معالجه نشده بود, در حالي كه از دكترها مايوس بودند به كنار قبر مطهر فاطمه معصومه عليها السلام پناهنده شدند. به مدت دو شب در كنار ضريح مبارك نشسته گاهي در حال گريه و گاهي با زبان بي زباني مشغول راز و نياز بود كه يك مرتبه همه چراغهاي حرم خاموش گرديد. در همان حال دختر مذكور مورد عنايت حضرت قرار گرفت و صيحه عجيبي كشيد كه خدام و زائرين شنيدند. جمعيت هجوم آوردند تا مقداري از لباس او را به عنوان تبرك بگيرند. خدام دختر را به كشيك خانه بردند تا جمعيت متفرق شدند. دختر گفت: در همان وقت خاموشي چراغهاي حرم, چنان روشنايي و نوري ديدم كه در تمام عمرم مثل آن را نديده بودم و حضرت را ديدم كه فرمود: خوب شدي و ديگر مي تواني سخن بگويي و آف بزني; من فرياد زدم, ديدم زبانم باز شده است.. [1] ـ مبتلا به سل حاج آقا مهدي صاحب مقبره اعلم السلطنه مي گويد: مردي از دهات خلجستان قم دچار مرض سل مي شود. به پزشكان قم مراجعه مي كند ولي نتيجه اي نمي گيرد. به تهران مي رود و مشغول معالجه مي شود تا وقتي كه تمام داراييش راخرج مي كند امابه نتيجه اي نمي رسد, مايوس و تهيدسيت به وطن برمي گردد. در آنجا هم اهالي به او مي گويند: تو كه در اينجا چيزي نداري, مرضي هم كه به آن مبتلا هستي مرضي است مسري, ماندن تو باعث گرفتاري ساير اهالي مي شود, پس از اينجا برو. به ناچار از وطن آواره و با دستي تهي و بدني رنجور وارد قم مي شود و در صحن جديد در ايوان يكي از مقبره هاي حرم مطهر در حالي كه دل از همه جا بريده و دل به عنايات فاطمه معصومه عليها السلام بسته بود خوابش مي برد, در اثر عنايات بي بي وقتي از خواب بيدار مي شود هيچگونه اثري از بيماري در خود نمي بيند.(همان مدرك, ص 51) ـ اداء دين و گشايش در زندگي حاج آقا تقي كمالي, از خدام آستانه مقدسه مي گويد: در سال1302هـ.ش درآستانه مقدسه متحصن شده و پناهنده به آن بانوي معظمه بودم و در يكي از حجرات صحن نو منزل داشتم;روزگارم به تلخي و سختي سپري مي شد و كاملا" تحت فشار بي پولي و نداري قرار گرفته بودم; زندگاني را با قرض از كيسه اطراف حرم مي گذراندم تا اينكه يك روز بعد از اداي فريضه صبح خدمت بي بي مشرف شده و وضع خود را به عرض رساندم; در اين حال ديدم كيسه پولي روي دامن افتاد; مدتي صبر كردم به خيال اين كه شايد اين كيسه پول مال زوار محترم باشد تا به صاحبش رد نمايم, ديدم خبري نشد فهميدم كه مرحمتي خانم است به حجره خود برگشتم وقتي كيسه را بازكردم مبلغ 4 تومان در آن بود. ابتدا بدهي هايم را پرداختم وبه مدت چهارده ماه خرج مي كردم و تمام نمي شد تا آنكه روزي حضرت حجه الاسلام والمسلمين آقاي حسين حرم پناهي تشريف آوردند و از وضع زندگي من جويا شدند من موضوع را اظهار نمودم در همان ايام به آن عطيه خاتمه داده شد[2]. ـ شفاي يكي از خدام حرم اين كرامت كه به حد تواتر رسيده از اين قرار است: كه يكي از خدام آن حضرت بنام ((ميرزا اسد الله)) به سبب ابتلاي به مرضي انگشتان پايش سياه شده بود;جراحان اتفاق نظر داشتند كه بايد پاي او بريده شود تا مرض به بالاتر از آن سرايت نكند, قرار شد كه فرداي آن روز پاي او را جراحي نمايند. ميرزا اسد الله گفت: حال كه چنين است امشب مرا ببريد حرم مطهر دختر موسي بن جعفر عليه السلام. او را به حرم بردند; شب هنگام خدام در حرم را بستند و او پاي ضريح از درد پا مي ناليد تا نزديك صبح, ناگهان خدام صداي ميرزا را شنيدند كه مي گويد: در حرم را باز كنيد حضرت مرا شفا داده, در را باز كردند ديدند او خوشحال و خندان است. او گفت: درعالم خواب ديدم خانمي مجلله آمد به نزد من و گفت چه مي شود ترا؟ عرض كردم كه اين مرض مرا عاجز نموده و از خداي شفاي دردم يا مرگ را مي خواهم, آن مجلله گوشه مقنعه خود را بر روي پاي من كشيد و فرمود: شفا داديم ترا. عرض كردم شما كيستيد؟ فرمودند: مرا نمي شناسي؟! و حال آنكه نوكري مرا مي كني; من فاطمه دختر موسي بن جعفرم. بعد از بيدار شدن, قدري پنبه در آنجا ديده بود آن را برداشته و به هر مريضي ذره اي از آن را مي دادند و به محل درد مي كشيد,شفا پيدا مي كرد. او مي گويد: آن پنبه در خانه ما بود تا آن وقتي كه سيلابي آمد و آن خانه را خراب كرد و آن پنبه از بين رفت و ديگر پيدا نشد.[3] ـ شفاي چشم دختر ده ساله آقاي حيدري كاشاني (واعظ) نقل مي كند كه يكي از رفقاي روحاني ايشان در محضر آيت الله بهاءالديني ((ره)) نقل مي كرد: كه روزي ديديم بر روي مردمك چشم دختر ده ساله ما دانه كوچكي پيدا شده, وقتي به دكتر متخصص مراجعه كرديم; بعد از معاينه, ايشان اظهار نمودند كه بايد عمل شود ولي عمل خطر دارد. دختر, وقتي اين را شنيد بنا كرد ناراحتي كردن و اينكه من عمل نمي خواهم و مي گفت: مرا به حرم حضرت معصومه عليها السلام ببريد. اين را گفت و با سرعت به طرف حرم دويد, ما هم به دنبال او آمديم تا رسيد به حرم, شروع كرد به گريه كردن و خطاب به بي بي گفت: ((يا حضرت معصومه من عمل نمي خواهم)) و چشم خود را به ضريح حضرت ميماليد و حال عجيبي داشت, ما هم از ديدن اين منظره منقلب شديم, بعد از اين حالت توسل, او را بغل كردم و دلداري دادم و به او گفتم: خوب خواهي شد, او را داخل صحن حرم مطهر بردم, ناگهان نگاهم به چشم او افتاد ديدم هيچ گونه اثري از آن دانه خطرناك وجود ندارد. ـ عطاي مخارج ميهماني آقاي حيدري كاشاني مي فرمايد:روزي كه ما در منزل چيزي براي پذيرايي نداشتيم عده اي از كساني كه در شهرستان محل تبعيد ما (بيرجند) با ما آشنا بودند, به منزل ما آمدند, من متحير بودم كه چكنم؟ آمدم حرم و همان داخل صحن عرض كردم: ((بي بي جان)) خودتان وضع ما را مي دانيد, اين را كه گفتم در وسط حرم در حال حركت بودم كه صداي خانمي را - كه مرا صدا مي كرد - شنيدم, ايستادم, او مبلغي پول به من داد و گفت اين مال شماست. من به حركت خود ادامه دادم; مجددا" آن خانم مرا صدا زد و مبلغ ديگري پول به من داد و گفت: اين هم مال شماست. اينجا بود كه رو كردم به گنبد حضرت و عرض كردم: بي بي جان, بسيار متشكرم. برگشتم به خانه و با آن مبلغ وسايل پذيرايي لازم را فراهم نمودم. خانم ما (كه از بي پولي ما مطلع بود) گفت: پول را از كجا تهيه كردي؟ گفتم: فاطمه معصومه عليها السلام عنايت فرمود. ـ حضرت رضا عليه السلام مريض را به حرم خواهر مي فرستد آقاي حيدري كاشاني مي گويد: بعد از يك دهه سخنراني در مسجد گوهرشاد, خانمي پيش من آمد و گفت: پسر جوان مريضي داشتم كه شبي حضرت رضا عليه السلام را در خواب ديدم, حضرت فرمود: يكي از دو مريضي جوانت را شفا دادم, مريضي دوم (او را خواهرم در قم شفا خواهد داد) به نزد خواهرم در قم برو. حال كه شما عازم قم هستيد اين شصت تومان را داخل ضريح حضرت بينداز; من چند روز ديگر به قم خواهم آمد. من به او گفتم: شما موقع آمدنتان به مشهد به قم نرفتيد؟ گفت: نه. گفتم: اين فرمايش حضرت گلايه اي بوده از شما كه چرا در طول راه مسافرت به مشهد به زيارت خواهر ايشان نرفته ايد؟ (كرامات نقل شده از آقاي حيدري كاشاني ضبط صوتي و تصويري و در واحد سمعي, بصري آستانه مقدسه موجود است.) ـ نزول رحمت الهي بار ديگر شبانگاهان دست فياض الهي از آستين كريمه اهل بيت به درآمد وچراغي به روشني خورشيد ولايت فراروي عاشقان دلسوخته بر افروخت. سخن از گفـته هاي دور نمي باشد بلكه حقيقي است محقق در جمعه شب 23/2/73 آري بار ديگر در آن شب شاهد گشوده شدن خزائن غيب گشتيم و نزول رحمت الهي: آن كه مورد عنايت قرار گرفت مسافري بود از راه دور, دختري چهارده ساله از اهالي ((شوط)) ماكو, از شهرهاي آذربايجان كه خود با ما چنين سخن مي گويد: رقيه امان الله پور هستم از اهالي ((شوط)) ماكو, چه ار ماه پيش بر اثر يك نوع سرماخوردگي از هر دو پا فلج شدم; خانواده ام مرا به بيمارستانهاي مختلف در شهرهاي ماكو, خوي و تبريز بردند, ولي همه پزشكان پس از عكسبرداري و انجام آزمايش مكرر, از درمانم عاجز شدند و من ديگر نمي توانستم پاهايم را حركت دهم تا اين كه چهارشنبه شب (21/2/73) در عالم رويا ديدم كه خانمي سفيد پوش سوار بر اسبي سفيد به طرف من آمدند و فرمودند: ((چرا از همان ابتداي بيماري پيش من نيامدي تا شفايت دهم؟)) با اضطراب از خواب پريدم و جريان خواب را با عمو و عمه ام در ميان گذاشتم و آنها نيز بلافاصله مقدمات سفر به قم را فراهم آوردند. لذا روز جمعه (23/2/73)ساعت 30/7 دقيقه بعد از ظهر به حرم مطهر مشرف شديم. پس از نماز, مشغول خواندن زيارتنامه شدم كه ناگهان صداي همان خانمي كه در خواب ديده بودم به گوشم رسيد كه فرمود: ((بلند شو, راه برو, كه شفايت دادم)). [2] . بشارت المؤمنين، ص 52. [3] . انوار المشعشعين، محمدعلي قمي، ص 216. من ابتدا توجهي نكردم و باز مجددا" همان صدا با همان الفاظ تكرار شد; اين بار به خود حزكتي دادم و مشاهده كردم كه قادر به حركت مي باشم و مورد لطف آن بي بي دو عالم قرار گرفته ام.(اين كرامت از زبان فرد شفا يافته با صدا و تصوير توسط سمعي و بصري آستانه مقدسه ضبط شده است.) ـ نسيم رحمت خواهر پروين محمدي اهل باختران در سال سوم دبيرستان مبتلا به تشنج اعصاب شدند و پس از بي اثر بودن معالجات مكرر و نااميدي از همه جا همراه خانواده عازم مشهد مقدس مي شوند به اميد شفا از امام رضا (عليه السلام). اكنون مادر ايشان اين كرامت را اينگونه بيان مي فرمايند: وقتي به قم رسيديم با خود گفتم خوبست اول به زيارت خواهر امام رضا(ع)برويم اگر جواب نداد به مشهد مي رويم; ساعت 2 بعد از نيمه شب بود كه به قم رسيديم; ساعت 9 صبح به حرم مشرف شديم و دختر را كه به سختي خوابش مي برد و در اثر تشنج اعصاب دچار مشكلاتي مي شد با حال توجه و توسل به حضرت معصومه(س), به نزديك ضريح بردم و براحتي خوابيد. پس از مدتي كه نماز ظهر و عصر گذشت بوي عطر عجيبي حرم را گرفت و ديدم دست راست دخترم سه مرتبه به صورتش كشيده شد و رنگ او برافروخته شد و گوشه چادر او را كه به ضريح بسته بودم باز شد; در همين حال دخترم به راحتي از خواب بيدار شد و گفت مادر كجاييم؟ گفتم: حرم حضرت معصومه(س). گفت: مادر گرسنه ام!! من كه ماهها بودحسرت شنيدن اين كلمه را از او داشتم, گفتم: برويم بيرون حرم; با هم داخل صحن حرم شديم از او پرسيدم: احساس ناراحتي نمي كني؟ گفت: نه, الحمد الله خوب هستم. و من احساس كردم كه حالت او طبيعي شده است و از حضرت معصومه تشكر مي نماييم. (اين كرامت روز پنجشنبه 73/4/2 هـ.ش واقع شده كه ضبط صوتي, تصويري گفتگوي ياد شده در واحد سمعي, بصري آستانه موجود است.) ـ شربتي شفابخش روز چهاردهم شعبان برابر با 26 ديماه 1373هـ.ش و در آستانه عيد بزرگ نيمه شعبان بارگاه ملكوتي كريمه اهل بيت عليهم السلام پذيراي ميهماني است كه از راه دور آمده, او همسايه برادر است كه به دعوت خواهر او به اميد شفا به اين بارگاه رو آورده است, او امير محمد كوهي ساكن مشهد و كارمند سابق اداره امور اقتصادي و دارايي آن شهر است كه داستان خود را چنين بيان مي كند: سه سال بود كه به بيماري فلج مبتلا بودم و قادر به حركت نبودم و با ويلچر حركت مي كردم; پيش اطباء متخصص مشهد و تهران رفتم و مراحل مختلف درمان را (از عكس و آزمايش و سي تي اسكن و غيره) گذراندم و بارها در بيمارستان بستري شدم و در مجالس دعا و توسل در حرم مطهر حضرت رضا عليه السلام به قصد شفا شركت كردم ولي عنايتي نشد در همين اواخر به خاطر ناراحتي زياد ((خود و خانواده ام)) به حرم مشرف شدم و با سوز دل عرض كردم: آقا! شما غير مسلمانان را محروم نمي كنيد پس چرا به من شيعه توجه نمي فرماييد؟! آقا يا جوابم را بده يا مي روم قم و به خواهرتان شكايت مي كنم و او را واسطه قرار مي دهم; آنگاه خطاب به حضرت معصومه عليها السلام عرض كردم: من كه همسايه برادر شما هستم و فردي عائله مندم و در عمر خود خيانتي نكردم و در حد توان درستكار بودم چرا ايشان مرا شفا نمي دهند؟ بعد از اين توسل و عرض گلايه در عالم خواب خانمي را ديدم به من فرمود: شما بايد به قم بيايي تا شفايت دهم. عرض كردم شما كه به خانه ما آمدي و ميهمان ما هستي همينجا شفايم بده; من پولي ندارم كه به قم بيايم. فرمود: شما بايد به قم بيايي. من خوابم را به عيال و فرزندانم نقل كردم, پس از مدتي پسرم به من گفت:پدر! ما كه همه دارايي خود را در راه معالجه شما خرج كرديم,من مبلغي - را از فروختن چند جعبه نوشابه اي كه در خانه داشتيم - تهيه نمودم; اين را خرج سفر كنيد و به قم برويد, اميدوارم كه شفا پيدا كنيد. من راهي قم شدم, پس از رسيدن به قم وضو گرفتم و وارد حرم شدم; از دو نفر تقاضا كردم زير بغلهاي مرا گرفته و كنار ضريح ببرند; مرا كنار ضريح بردند(خسته بودم و ناتوان) بعد از زيارت و التجاء بسيار همان كنار ضريح پتوي خود را به سر كشيده, خوابم برد. در عالم خواب خانمي را ديدم با چادر مشكي و روبندي سبز رنگ به من فرمود: پسرم خوش آمدي, اكنون شفا يافتي برخيز, تو هيچ بيماري نداري. عرض كردم: من بيمار و زمين گيرم. ايشان پياله گلي پر از چاي را به دست من داد و فرمود: بخور. من چاي را خوردم; ناگهان از خواب بيدار شدم ديدم مي توانم روي پا بايستم, از جا برخاستم و خود را به ضريح مقدس رساندم و بالاخره در اين روز, عيدي خود را از ((بي بي)) گرفتم.(اين كرامت ضبط صوتي و تصويري شده و در سمعي, بصري آستانه موجود است.) «محمدهادي حميديان» واژة زيارت: واژة معروف و محبوب «زيارت» با توجه به مشتقات آن در معاني مختلفي به كار رفته است از آن جمله:ديدار، تمايل، آهنگ سفر،[1] و... . همة اين معاني به زائران مشاهد مشرفه و راهيان اماكن متبركه كمال انطباق را دارد زيرا زائران نخست اشتياق ديدار در دل احساس ميكنند و بعد تمايل شديد در درون خود مييابند و نهايتاً آهنگ سفر ميكنند و در آخر آرامگاه شخصيت مورد زيارت را ديدار مينمايند كه معني اصلي زيارت و مقصود از آن در روايات همين معني آخر است. جايگاه زيارت در سنت: زيارت قبر بزرگان و شخصيتهاي مذهبي ميان همه اقوام و پيروان همة اديان و مذاهب در طول قرون و اعصار رايج بوده است. رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ قبر مادرش آمنه را در «ابواء» زيارت كرد، سيل اشك از ديدگاه مباركش فرو ريخت و خطاب به حاضران فرمود: «به زيارت قبرها برويد، كه زيارت قبور، شما را به ياد مرگ مياندازد».[2] در كتب اهل سنت احاديث فراواني در مورد لزوم زيارت قبر رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ديگر مشاهد مشرفه در بقيع واحد آمده است كه بالغ بر يكصد حديث علامه اميني در «الغدير» از منابع مورد اعتماد روايت كرده است.[3] در منابع حديثي شيعه نيز اخبار و احاديث فراواني در استحباب زيارت قبور اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ وارد شده است. فضيلت زيارت حضرت معصومه ـ سلام الله عليها ـ از نكات شايان دقت در مورد كريمه اهل بيت حضرت معصومه ـ سلام الله عليها ـ اين است كه بعد از زيارت چهارده معصوم براي هيچ يك از انبياء و اوليا، در حد زيارت حضرت معصومه ـ سلام الله عليها ـ تحريض و ترغيب و تشويق نشده است. در روايات معتبر از سه معصوم ـ عليهم السّلام ـ براي زيارت آن حضرت ترغيب و تشويق رسيده است. جالبتر اين كه برخي از اين روايات پيش از ولادت آن حضرت وارد شده است. پاداش زيارت حضرت معصومه از زبان سه معصوم، بهشت تعيين شده و به تعبيرات ارزشمندي چون: اهل بهشت است، بهشت از آن اوست، بهشت براي او ثابت است، براي زائران آن حضرت از معصومان ـ عليهم السّلام ـ رسيده است كه به بعضي از آنها اشاره ميشود. 1. شيخ صدوق با سند صحيح از امام رضا ـ عليه السّلام ـ در فضيلت زيارت حضرت معصومه ـ سلام الله عليها ـ روايت ميكند كه فرمود: «من زارها فَلَهُ الجنَّة» هر كس او را زيارت كند بهشت از آن اوست.[4] 2. ابن قولويه در كتاب بسيار ارزشمند «كامل الزيارات» كه يكي از معتبرترين كتابهاي قرن چهارم است، با سند معتبر از امام جواد ـ عليه السّلام ـ روايت كرده است كه فرمود: «من زارَ عَمّتي بِقُم فَلَهُ الجنَّة» هر كس عمهام را در قم زيارت كند، بهشت از آن اوست.[5] 3. شيخ حسن قمي در كتاب ارزشمند «تاريخ قم» از امام صادق ـ عليه السّلام ـ نقل كرده كه فرمودند: «اِنَّ زيارتَها تَعادِل الجنَّة» زيارت حضرت معصومه همسنگ بهشت است.[6] آداب زيارت زائرين اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ قبل از تشرف به زيارت شايسته است كه نكاتي را در آداب زيارت توجه كنند. 1. در طول مسافرت از گناه و معصيت دوري كنند. 2. پس از ورود به اراضي مقدسه غسل كنند و هنگام تشرف با وضو باشند. 3. در آستانه بايستند و اذن دخول بخوانند و با خضوع و خشوع وارد شده و بعد از زيارت دو ركعت نماز بخوانند. زيارت مأثور يكي از ويژگيهاي حضرت معصومه ـ سلام الله عليها ـ ، ورود زياتنامه مأثور از معصوم ـ عليه السّلام ـ است، كه بعد از حضرت فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ او تنها بانوي بزرگواري است كه زيارت مأثور دارد. بانوان برجستهاي چون: آمنه بنت وهب، فاطمه بنت اسد، خديجه بنت خويلد، فاطمه ام البنين، زينب كبري، حكيمه خاتون و نرجس خاتون كه هيچ شك و ترديدي در مقام بلند و جايگاه رفيع آنها نيست، هيچكدام زيارت مأثور ندارند، و اين، نشانگر مقام بسيار والاي اين بانوي بزرگوار اسلام در ميان مخدرات اهلبيت عصمت و طهارت ـ عليهم السّلام ـ، ميباشد. سند زيارت زيارتنامه معروف حضرت معصومه ـ سلام الله عليها ـ را علامه مجلسي (ره) در دائرة المعارف بزرگ خود (بحار الانوار) اين گونه نقل فرموده است: در برخي از كتب زيارات ديدم كه «علي بن ابراهيم» از پدرش «ابراهيم بن هاشم» از سعد «بن سعد احوص» از حضرت علي بن موسي الرضا ـ عليه السّلام ـ روايت كرده كه فرمود: «يا سعد عندكم لنا قبر» «اي سعد! در نزد شما از ما قبري هست». سعد ميگويد: عرض كردم: «فدايت گردم، آيا قبر فاطمه دختر موسي بن جعفر ـ عليه السّلام ـ را ميفرماييد؟» فرمود: «آري، هر كس او را زيارت كند در حالي كه عارف به حق او باشد، بهشت از آن اوست. پس هر گاه به كنار قبر او آمدي، در نزديك سر او بايست و 34 مرتبه الله اكبر و 33 مرتبه سبحان الله و 33 مرتبه الحمد الله بگو، سپس بگو: السلام علي آدم صفوة الله، السلام علي نوح نبي الله... . علامه مجلسي علاوه بر بحار الانوار در كتاب ارزشمند «تحفه الزائر» نيز اين حديث شريف را از امام رضا ـ عليه السّلام ـ به همين تعبير نقل كرده است. اهميت تحفه الزائر در اين است كه علامه مجلسي در مقدمه آن، ملتزم شده است كه در اين كتاب فقط زيارتهايي را نقل كند كه با سند معتبر به دستش رسيده است. بعد از علامه مجلسي، پژوهشگر بزرگ، آيت الله حاج سيد حيدر كاظمي، متوفاي 1265 هـ .ق در كتاب پر ارج «عمده الزائر» زيارتنامه حضرت معصومه ـ سلام الله عليها ـ را به شرح زير آورده است: « در برخي كتب از كتب مزار اصحاب ما (اماميه) با سند نيكو از سعد، از علي بن موسي الرضا ـ عليه السّلام ـ روايت شده كه خطاب به سعد فرمود: «اي سعد! براي ما در نزد شما قبري هست.» گفتم: «فدايت شوم، قبر فاطمه دختر موسي را ميفرماييد؟» فرمود: آري، هر كه او را زيارت كند در حاليكه عارف به حق او باشد، بهشت از آن اوست. پس هر گاه به كنار قبر او آمدي، در نزد سرش رو به قبله بايست و 34 مرتبه الله اكبر و 33 مرتبه سبحان الله و 33 مرتبه الحمد الله بگو، سپس بگو: السلام علي آدم صفوة الله... . سيد حيدر كاظمي از مراجع برجسته قرن سيزدهم و نياي بزرگ خاندان رفيع آل سيد حيدر در كاظمين بود، شيخ آقا بزرگ تهراني در حق او فرموده: «عالم، فقيه، محدث جليل القدر، مرجع خاص و عام، غيور در دين و خشن در دفاع از حريم پروردگار بود». اين بزرگوار نيز چون علامه مجلسي، نام آن كتاب مزار را براي ما بيان نفرموده، جز اين كه بر معتبر بودن سند آن، تصريح كرده و از جهت حديث شناسي از سند آن «حسن» تعبير نموده است. از تعبير سيد حيدر كاظمي استفاده ميشود كه همه راويان حديث در آن كتاب مزار ذكر شده، مولف كتاب و هم سلسله روات، مورد اعتماد و استناد ميباشند، زيرا معناي «حديث حسن» به طوري كه علماي حديث فرمودهاند، چنين است: « حديث حسن آن است كه سندش به معصوم ـ عليه السّلام ـ متصل باشد و همه راويان آن امامي و ممدوح باشند با مدحي مقبول و معتنا به، و اين مدح، معارض باذم نباشد،اگر چه بر عدالت برخي از آنها تصريح نشده باشد.» با توجه به اين كه سيد حيدر كاظمي به تصريح علامه تهراني، حديث شناس جليل القدري بود و او تصريح كرده كه سند اين زيارتنامه، «حسن» ميباشد و در تعريف حديث حسن اتصال سند تا امام معصوم ـ عليه السّلام ـ قيد شده، معلوم ميشود كه در آن كتاب مزار، سلسله اسناد اين زيارت ذكر شده بود، جز اين كه علامه مجلسي و مرحوم سيد حيدر كاظمي آن را نقل نكردهاند، از مطالب بالا نتيجه ميگيريم كه براي اثبات وثاقت راويان حديث از مولف كتاب تا علي بن ابراهيم دو راه بيشتر نداريم: 1. تصريح سيد حيدر كاظمي بر وثاقت آنها از نقطه نظر حديث شناسي و تعبير «سند حسن». 2. اعتماد علامه مجلسي بر آنها، از طريق نقل اين زيارتنامه در كتاب «تحفه الزائر» كه در مقدمه آن ملتزم شده كه در اين كتاب تنها زيارتهائي را نقل كند كه با سند معتبر به او رسيده باشد. و امّا ديگر رجال حديث از وثاقت بسيار محكمي برخوردار هستند كه اينك به طور فشرده اشاره ميكنيم: اين حديث را علي بن ابراهيم از پدرش ابراهيم بن هاشم از سعد بن سعد از حضرت علي بن موسي الرضا ـ عليه السّلام ـ روايت كرده، و هر سه از اصحاب برجسته امامان و مورد عنايت حضرات معصومين ـ عليهم السّلام ـ ميباشند. متن زيارتنامه حضرت معصومه ـ سلام الله عليها ـ علي بن ابراهيم از پدرش از سعد از امام علي بن موسي الرضا ـ عليه السّلام ـ نقل ميكند كه فرمود: اي سعد! ما نزد شما قبري داريم! عرض كرد فدايت شوم، قبر فاطمه دختر امام موسي عليهما السلام را ميفرمايي؟ فرمود: آري ، هر كه او را با معرفت زيارت كند بهشت سزاوار اوست. هر گاه (به حرم مشرف شده و) قبر را ديدي بالاي سر (حضرت) رو به قبله بايست و سي و چهار مرتبه الله اكبر و سي وسه مرتبه سبحان الله و سي و سه مرتبه الحمد الله بگو، سپس بگو:[7] السلام علي آدم صفوة الله، السلام علي نوح نبي الله، السلام علي ابراهيم خليل الله، السلام علي موسي كليم الله،السلام علي عيسي روح الله. السلام عليك يا رسول الله، السلام عليك يا خير خلق الله، السلام عليك يا صفي الله، السلام عليك يا محمد بن عبدالله خاتم النبيين، السلام عليك يا امير المؤمنين علي بن ابي طالب وصي رسول الله، السلام عليك يا فاطمه سيدة نساءالعالمين، السلام عليكما يا سبطي نبي الرحمه و سيدي شباب اهل الجنة، السلام عليك يا علي بن الحسين سيد العابدين و قرة عين الناظرين، السلام عليك يا محمد بن علي باقر العلم بعد النبي، السلام عليك يا جعفر بن محمد الصادق البار الامين، السلام عليك يا موسي بن جعفر الطاهر الطهر، السلام عليك يا علي بن موسي الرضا المرتضي، السلام عليك يا محمد بن علي التقي، السلام عليك يا علي بن محمد النقي الناصح الامين، السلام عليك يا حسن بن علي، السلام علي الوصي من بعده اللهم صل علي نورك و سراجك و ولي وليك و وصي وصيك و حجتك علي خلقك. [2] . كشف الارتياب، ص 480، به نقل از صحيح مسلم و سنن سنايي؛ ابن بته، تاريخ مدينه، چ قم، 1410 هـ .ق، ج1، ص 118. [3] . علامه اميني، الغدير، اسفارات، ج 5، ص 86 ـ 129. [4] . شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 271؛ ثواب الاعمال، شيخ صدوق، چ بيروت، ص 98. [5] . ابن قولويه، كامل الزيارات، چ نجف، 1356، ص 324. [6] . عن بن محمد بن حسن قمي، تاريخ قم، ترجمه عبدالملك قمي، چ تهران، 1313، ص 215. [7] . السلام عليك يا بنت رسول الله، السلام عليك يا بنت فاطمه و خديجه، السلام عليك يا بنت امير المؤمنين، السلام عليك يا بنت الحسن و الحسين، السلام عليك يا بنت ولي الله، السلام عليك يا اخت ولي الله، السلام عليك يا عمه ولي الله، السلام عليك يا بنت موسي بن جعفر و رحمةالله و بركاته. السلام عليك عرف الله بيننا و بينكم في الجنة و حشرنا في زمرتكم و اوردنا حوض نبيكم و سقانا بكاس جدكم من يد علي بن ابي طالب صلوات الله عليكم. اسئل الله ان يرينا فيكم السرور و الفرج و ان يجمعنا و اياكم في زمره جدكم محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ان لا يسلبنا معرفتكم انه ولي قدير. اتقرب الي الله بحبكم و البرائة من اعدائكم و التسليم الي الله، راضياً به غير منكر و لا مستكبر، و علي يقين ما اتي به محمد و به راض، نطلب بذلك وجهك يا سيدي اللهم و رضاك والدار الاخرة. يا فاطمه اشفعي لي في الجنة، فان لك عند الله شاناً من الشان. اللهم اني اسئلك ان تختم لي بالسعادة، فلا تسلب مني ما انا فيه، و لاحول و لا قوة الا بالله العلي العظيم. اللهم استجب لنا و تقبله بكرمك و عزتك و برحمتك و عافيتك. و صلي الله علي محمد و آله اجمعين و سلم تسليماً يا ارحم الراحمين. (بحار الانوار، ج 102، ص 266، ب 1، ح 4). ترجمة زيارت نامه سلام ميكنم به آدم: بنده ناب و برگزيده خدا، سلام ميكنم به نوح، پيام آور خدا، سلام ميكنم به ابراهيم: دوست خوب خدا، سلام ميكنم به موسي:دمساز خدا، سلام ميكنم به عيسي: روح الله، سلام ميكنم به تو اي فرستاده خدا اي كه بهترين آفريده خدايي بنده ناب و برگزيده خدا اي محمد، زاده عبدالله اي واپسين پيامآور! سلام ميكنم به تو اي پيشواي مومنان اي علي، زاده ابو طالب اي عهدهدار عهد امامت از سوي پيامبر خدا، سلام ميكنم به تو اي فاطمه اي سالار زنان جهان اسلام، سلام ميكنم به شما دو تن از فرزندزادگان پيامآور مهر اي مهتران جوانان بهشتي، سلام ميكنم به تو اي علي، زاده حسين اي بزرگ پرستندگان اي خنكاي ديده بينايان، سلام ميكنم به تو اي محمد، زاده علي اي شكافنده ژرفاي دانش از پس پيامبر، سلام ميكنم به تو جعفر، زاده محمد اي راستي پيشه؛ اي نيك رفتار؛ اي درست كردار، سلام ميكنم به تو اي موسي، زاده جعفر اي همه پاكي، اي پاك پاك، سلام ميكنم به تو اي علي،زاده موسي اي خرسند، اي مايه خرسندي سلام ميكنم به تو: اي محمد، زاده علي اي خويشتن دار سلام ميكنم به تو: اي علي زاده محمد اي از هر ناپاكي پيراسته، اي پندآموز، اي درست كردار، سلام ميكنم به تو اي حسن ، زاده علي و سلام ميكنم به آن كه از پي وي عهدهدار عهد امامت است خدايا! تو نيز سلام كن بر او كه روشنايي توست و چراغي كه تو برافروختهاي و دوست، دوست تو و عهدهدار عهد امامت از سوي آن كه عهدهدار عهد تو بود و رهنمون تو براي آفريدگان. سلام ميكنم به تو اي دختر فرستاده خدا اي دختر فاطمه و خديجه اي دختر پيشواي مؤمنان اي دختر حسن و حسين اي دختر سرپرست الهي امت، اي خواهر سرپرست الهي امت، اي عمه سرپرست الهي امت اي دختر موسي بن جعفر و پيشكش تو باد مهر و افزون بخشي خداوند! سلام ميكنم به تو، و اميد ميورزم كه خدا ما و شما را در بهشت به هم بازشناساند و ما را در ميانه شما برانگيزاند و در آن آبگير كه از آن پيامآور شماست، ما را بار دهد و به آن جام كه از آن هموست، ما را بنوشاند همان كه جام گردانش علي باشد، زاده ابوطالب و پيشكش همه شما باد هر چه سلام خداوند است. و از خدا ميخواهم كه شادماني و گشايش را در شما به ما بنماياند و ما و شما را با جدّ بزرگوارتان محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ ، يك جا گرد آورده و بهره آشنايي با شما را از ما بازنستاند و همانا خدا سرپرستي است توانا. من به خدا نزديكي ميجويم با مهر ورزيدنم به شما و با كناره جستنم از دشمنان شما و با سرسپردنم به خداوند و به اين شيوه بسي خرسندم بيآنكه ناباوري به خويش راه دهم و بزرگي بفروشم و به آنچه محمد ارمغان آورد، باور دارم و خشنودم. بزرگ من،اي خدا! من، از اين رهگذر، ديدار تو را ميجويم و خرسنديات را و سراي ديگر را. اي فاطمه! در بهشت، شفيع من باش كه نزد خدا براي شفاعت نمودن، جايگاهي ويژه داري. خدايا! از تو ميخواهم كه زندگانيام را به رستگاري پايان بخشي و اين «حال خوش» را از من باز نستاني كه جز با دست آويختن به خداي بلند پايه بزرگ هيچ نيرو و تواني نيست خدايا! ما را پاسخ فرما و نياز ما بپذير به بزرگواري و سرافرازيات و به مهر و بندهنوازيات! و سلام خدا بر محمد و همه خاندان او باد، سلامي سراسر مهر و تهنيت، اي مهرورزترين مهرورزان! مختار اصلاني به موجب اين كه جلالت قدر و عظمت مقام بانوي اسلام، سيّدة جليلة طاهره، حضرت فاطمة معصومه ـ سلام الله عليها ـ از مسلمات است و مورد هيچ گونه ابهام و اشكالي نيست، رؤساي مذهب و زعماي دين، در همة اعصار، براي آن بانوي آسماني احترام فوق العادهاي قايل بوده و هستند و همگي در برابر آستان با عظمت و جلالش سر تعظيم فرود ميآوردند. و زيارت وي را ماية سعادت و خوشبختي دو جهان ميدانند. از جمله اين اعاظم و بزرگان، رهبر كبير انقلاب اسلامي حضرت امام خميني(ره) بود كه عنايت ويژهاي به شهر قم وآستانة مقدسه داشتند و به مناسبتهاي مختلف مطالبي درباره قم اظهار فرمودهاند كه به بعضي از آنها اشاره ميشود: «از قم تشيع به ساير جاها رفته است. علم هم از قم به ساير جاهاي ديگر منتشر شده است. و بحمدالله شجاعت و زحمت در راه اسلام و فداكاري هم از قم منتشر شده، قم مركز همه بركات است، خدا شما قميها را براي ما حفظ كند».[1] قم مركز علم است. قم مركز تقواست، قم مركز شهامت و شهادت است. قم شهري است كه در آن ايمان و علم و تقوا پرورش يافته، علمايي كه من در قم ادراك كردم كساني بودند كه در دنيا نمونه بودند.[2] نام بزرگ قم در بين ملت ايران به رشد سياسي و فعاليت و جانفشاني در تاريخ ثبت شده، قم يك شهر حق است... نقشه خارجيها اين بوده كه قم نباشد تا با ما هر كاري ميخواهند انجام بدهند و يك نفس كش در مقابل ما حرف نزند، بحث نكند، اعتراض نكند، اينها از همان زمان مرحوم بروجردي اين نقشه را داشتند.[3] من قم را ميشناسم من توي قم بزرگ شدم، قمي بودن افتخار من است. من ميدانم كه شما قميها به اين زودي از اسلام دست برنميداريد.[4] مقام معظم رهبري در اين باره ميگويند: «در طول هزار و دويست سال يا بيشتر اين شهر همواره يك شهر وابسته به اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ شناخته شده است. من شهر ديگري را با اين خصوصيت سراغ ندارم». از جمله اين اعاظم و بزرگواران، سيد الطائفه، مرحوم آيت الله العظمي آقاي بروجردي است كه شخصيت بزرگ جهاني بود و زعيمي بلا منازع به شمار ميرفت او نسبت به مقام والاي بانوي محترم حضرت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ تعظيم و تفخيم خاصي ميكرد و از شهر قم و آن بزرگوار به نيكي ياد مينمود، يكي از دوستان نزديك آن بزرگوار ، نقل ميكنند كه: قرار بود كه ابن مسعود در سفر به تهران، براي ملاقات با ايشان به قم بيايد. آقا نپذيرفتند و موافقت نكردند،فرمودند: چون اگر به قم بيايد، به زيارت حرم حضرت معصومه ـ سلام الله عليها ـ نميرود و اين توهين به آن حضرت است كه با من ملاقات كند ولي به زيارت حرم نرود.[5] مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني (ره) به اين بانو احترام و ارادت خاصي داشتند و ساليان سال، نماز صبح را در مسجد بالاسر ميخواندند و بعد از نماز در كنار قبر مطهر حضرت معصومه ـ سلام الله عليها ـ به راز و نياز ميپرداختند. مرحوم حاج ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي، براي رفتن به زيارت حضرت معصومه ـ سلام الله عليها ـ بسيار جديت داشتند و با داشتن مرض قلب هر روزه به حرم مشرف ميشدند.[6] شيخ عبدالجليل قزويني، مينويسد تكريم و زيارت حضرت معصومه، اختصاصي به شيعه نداشت، بلكه اهل سنت و علما و دانشمندان آنان نيز به زيارت آن بانو ميرفتند و فرمايش او در اين مورد چنين است: و اهل قم به زيارت حضرت معصومه روند كه ملوك و امرا و علماي حنفي و شافعي به زيارت آن تربت، تقرب نمايند.[7] مرحوم محدث قمي ميگويد: «... و امّا از ميان فرزندان موسي بن جعفر ـ عليه السّلام ـ، افضل آنها حضرت معصومه ـ سلام الله عليها ـ است كه مزار شريفش در بلده طيبه قم است. و روشني چشم اهل قم و همه مسلمانان است، افتخارات سرزمين قم فراوان است از آن جمله آرامگاه حضرت معصومه ـ سلام الله عليها ـ ميباشد.[8] مختار اصلاني [2] . همان، ج 13، ص 51. [3] . همان، ج 1، ص 9. [4] . همان، ج 13، ص 177. [5] . كريمي،جهرمي، بانوي ملكوت، نشر راسخون، ص 91. [6] . فاطمي، سيد حسين، جامع الدرر، ج 2، ص 228. [7] . قزويني رازي، عبدالجليل، النقض، ص 642. [8] . شيخ عباس قمي، منتهي الآمال، ج 2، ص 273.
[1] . صدوق، عيون الاخبار، ج 1، ص 14؛ طبرسي، اعلام الوري، ص 302؛ طبري، امامي، دلائل الامامت، ص 309؛ اثباة الهداة، ج 3، ص 233؛ مناقب آل ابي طالب، ج 4، ص 396.
حضرت معصومه(س) و قم
[1] . فتوح البلدان، بلاذري، چ نجف، ص 40.
شخصيت و فضايل حضرت معصومه(س)
[1] . سفينة البحار، ج 2، ص 276.
كرامات حضرت معصومه (س)
[1] . علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 102، ص 132.
[1] . (فوائد الرضويه, ص 379, با تصرف)
[1] . همان, ص 49.
زيارتنامه حضرت معصومه (س)
[1] . لسان العرب، ج 6، ص 110؛ ابن اثير، النهايه، چ بيروت، ج 2، ص 318؛ فخر الدين طريحي، مجمع البحرين، چ تهران، 1365، ج 3، ص 319.
قم و حضرت معصومه (س) در كلام بزرگان
[1] . صحيفه نور، ج 5، ص 209.